نتایج جستجو برای عبارت :

پادشاهِ در بند

شازده کوچولو به سیاره‌ی دوم رفت. آنجا فقط یک پادشاهِ تنها زندگی می‌کرد؛
بعد از ملاقاتی کوتاه، شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند. اما فرمانروا که دلش می‌خواست او را نگه دارد گفت «نرو، تو را وزیر دادگستری می‌کنیم!»
شازده کوچولو گفت «اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم»
فروانروا گفت «خب، خودت را محاکمه کن! این سخت‌ترین کار دنیاست... اینکه بتونی درباره‌ی خودت قضاوت درستی داشته باشی و عادلانه خودت رو محاکمه کنی...»
 
-----------------------------
یکی از بازی های گروهی مرسوم در اسفاد بازی بازی 
اُرنگ اُرنگ بود . این بازی یک پادشاه ، یک وزیر و تعدادی  بازیگر داشت که تعداد بازیگران عادی محدودیت نداشت و هر چه تعداد بازیکنان بیشتر بودند جذابیت بازی بیشتر می شد . استاد و پیش کسوت این بازی در عصر بنده ی حقیر آقای  علی اکبر نظری بودند که نقش پادشاه را در این بازی داشتند.
ایشان با اجرای خاص و دیدنی خود شادی و شعف  به یاد ماندنی به تماشاچیان تزریق می کردند .
شیوه بازی اینگونه بود که یک لُنگُته را
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


 
 
نویسنده: دانیال علی پناهی
 
گوینده:نگین بنی نعمتیان  :)))(خودم)
 
هر چند کیفتش خوب نیست و عالی و حرفه ای نیست ولی دوستش دارم
هارون گفت: «این حرف های مدرسه ای را بگذار. اگر خواسته ای داری می شنوم.» 
دعبل تأملی کرد و گفت: «بالاترین خواسته ام این است که موسی کاظم از بند رها شود و نزد خانواده اش بازگردد.» 
هارون جامش را به لب برد و شراب را مزه مزه کرد. «خدا می داند که من هم او را دوست دارم. دوست داشتن اهل بیت، فرض است. افسوس که مولایت سر سازگاری با ما را ندارد. دوست داشتم بزم امشب مان به افتخار او برپا شده بود و اینک کنارمان نشسته بود! وقتی ما را غاصب حق خودش می داند، با او بای
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیمعرض به خدمت شما، در بابِ افتعالاتِ اخیر.سروش از نصف‌النهار گرینویچ پیغام می‌دهد که این شورشِ کلان، انقلاب نبود و پیش‌انقلاب هم نبود، یک عده دل‌شان غنج نرود و دندان تیز نکنند که ما هم چیزی صاحب شدیم بالاخره.عبدالکریم جان، این‌که انقلاب فقط فقط همان بود که شما کردید و دیگر رو دست‌اش نمی‌آید و پادشاهِ فصل‌ها بهمن است و چیزهای دیگر ترقه‌بازی‌ست و این‌ها که بر منکرش لعنت. این‌که میانِ نیزارِ هر آشوب گل‌آلودی، ز
                
                                               مسجد کوفهای صدایت تاابددرجانِ من
ناله هایت نیمه شب مِهمانِ من
ای قیام ات،ای قُعُودت هرکجا
درقُنوتت، درسُجودت تا خدا
ای به نخلستانِ ما چاه آمده
ای که بر بیراهه ها،راه آمده

بندگان را رَهنمایی می کنی
عاشقانت را خدایی می کنی
گوش کن مسجد بگوید این چنین
گیوه ها را پا مکن مولای دین


 یا علی امشب میا درکویِ من
تا نریزد خونِ پاکت رویِ من

دشمنت با تیغِ زهر آماده است
سَجده گاهت را ب
.
من مانده‌اَم؛
که کدامین قابله‌ی پُر‌احساس زمانه،
اسارت شب‌ها را،
در آمیزشِ نورهای شرقی حرام می‌کند؟!
.
•••••••
.
من مانده‌اَم؛
بَر بلندای کدام شانه گریسته‌ای،
که رودهای مجنونِ دل‌تنگی،
راه‌شان را، در پیچ و تاب سینه‌اش،
به سمتِ تپشِ نابه‌هنگامِ شبانه‌ی قلب‌ها، کج می‌کنند؟!
.
•••••••
.
من مانده‌اَم؛
از مزارعِ انگور، چه‌گونه گذشته‌ای،
که دیگر، تُنگ‌های بلور، از خونِ تاک‌های بلند پُرنمی‌شوند؟
مگر نه آن است که عشق را،
به م
معجزه گرانادا:
گرانادا از شهرهای توریستی و مهم اسپانیا است که بیشترین جذابیت خود را مدیون تاریخ پر فراز و نشیبَش و ماجرای حضور مسلمانان در اندلس (Andalusia) می‌باشد. در این شهر تاریخی به خوبی می توانید کلکسیونی از اروپای قبل از ورود اسلام، اروپا پس از ورود مسلمانان و زمان خروج مسلمانان، تسلط مجدد مسیحیان و آغاز قرون وسطی را ببینید که به شیوه‌ای اسرار آمیز در کنار یکدیگر قرار گرفته اند.
چرا به معجزه گرانادا اشاره کردیم؟
گرانادا در لغت به معنای ا
×÷×÷×÷×÷×÷×÷×÷×÷×÷×÷×÷×÷×÷×÷×÷×÷×÷×
سلام! امیدوارم حالِ خوبی داشته باشید!
[شاعری خسته ام از دستِ تو بیمار منم
راویِ چشمِ تو در این همه اشعار ، منم]
ما با خانواده ، دوستان و عزیزانمون و بیشترِ افرادی که دیدار میکنیم ، دست میدیم...حالا ممکنه این دست دادن برای نشون دادن علاقه و احترام باشه یا به طور فرمالیته باشه...
تو همین چند ثانیه دست دادن ، علاوه بر احساسات و امواجی که رد و بدل میشه ، به طور فیزیکی هم انتقالاتی هست...دست های ما مثل یه وسیله ی ن
  در آستانه ی چهلمین سال انقلاب 57 رضا پهلوی در اندیشکده انستیتو واشنگتن به گفتگو با مهدی خلجی نشست. مخاطبان حرف های آقای پهلوی چنان که گفته شد، تصمیم گیرندگانِ سیاسی در دولت و خارج از دولتِ آمریکا بودند. او خود را نماینده ی آن بخشی از جامعه ی ایران در نظر می گیرد که خواهانِ تغییرِ بنیادیِ نظامِ جمهوری اسلامی اند.
 
 در چند و چون از سخنانِ ایشان و حامیانشان پرسش ها و تردیدهایی مطرح است که به چندی از آن ها قصد دارم اشاره هایی بکنم. با تاکید بر عب
به علت وحشیانه نویسیِ امشبم، فقط یکی از عناوین را بخوانید...
«آش شله قلم کار یا مقدمه»
کشکول‌م را ببرم پیش خزانه دار کلماتم تا آن را پر کند و پستی داشته باشم در این نیمه شبِ خسته!
اگر کارما واقعیت داشت، در زندگی قبلی‌ام در چه کالبدی زندگی می‌کردم؟ شاید إبن سینا بودم که الآن در شرایطی دیگر متولد شده‌ام، با سردی جات ضعفِ حافظه دارم و حتی یک بیت شعر را نمی‌توانم حفظ کنم، نه من علاقه‌ای دارم و نه آن بخشی که در ذهنم مشغولِ حفظِ شعر است شعور کافی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها